دلنوشته از عاشقی تا شاعری | فاطمه قاسمی اسکندری کاربر انجمن ستارگان رمان

[فاطمه قاسمی اسکندری]

نام دلنوشته: از عاشقی تا شاعری
نام نگارشگر: فاطمه قاسمی اسکندری
ژانر: عاشقانه
مقدمه: باید عاشق بود تا شاعری در عمق وجودت جوانه بزند؛
باید عاشق بود تا یگانه شعر ها را برای معشوق سرود.
اما تو مرا با شاعران عاشق تاخت نزن، من عاشقم اما توان شعر سرودن برای معشوقم را ندارم، من عاشقم اما شاعر نه، من یک نویسنده عاشقم که با همین قلمی که در دست دارم، عاشقانه ها را برایت می‌نویسم.

 

[سحـــر حاجیوند]

_به نام خداوند قلم_
درود

1.دل نوشته های قرار داده شده در انجمن_باید_متعلق به خود شما باشند.
این مورد بررسی خواهد شد و در صورت رعایت نشدن این بند؛ تاپیک شما به بخش کافه عشاق منتقل خواهد شد.

2.لطفا از نوشتن هرگونه نوشته ای که خطر فلترینگ سایت را تهدید کند بپرهیزید.

3.از اسم های خلاقانه استفاده کنید و نام تایپک را کامل و درست وارد کنید.
برای مثال:
دلنوشته غم‌های زندگی | Narvan کاربر انجمن ستارگان رمان (درست)
دلنوشته های من *Narvan کاربر انجمن ستارگان رمان(نادرست)

4.در پست اول: نام مجموعه دلنوشته، نام نویسنده، ژانر و را قرار دهید.
*در صورت رعایت نشدن این بند ، درخواست جلد شما رد می‌شود!

5.هر پست بیشتر از ۳ خط باشد!

6.نویسنده ها می‌توانند پس از 10 پست درخواست تگ و پس از 12 پست درخواست جلد نمایند.

7.پس از به اتمام رسیدن دل نوشته ی خود در تاپیک زیر اعلام کنید.(حداقل پس از 15 پست)

اطلاعیه - درخواست اتمام آفریده‌های ادبی

به نام حقیقت درود خدمت نویسندگان محترم این تاپیک مربوط به اتمام آثار ادبی شما می‌باشد. لازم است در صورت پایان یافتن نوشته‌های خود، درخواست کامل شدن دلنوشته، اشعار خود را همراه با لینک تاپیک، جهت رسیدگی اعلام کنید. سپاس از همراهی شما مدیریت تالار ادبیات

forum.romanstars.ir

8. دلنوشته هایی که تک خطی هستند، هرچند نوشته با یکدیگر در یک فایل و برای دانلود روی صفحه اصلی سایت قرار می‌گیرند.

9.درصورت عدم حضور نویسنده،یا ادامه ندادن، دل نوشته به ساب بایگانی منتقل خواهد شد.

10.به هیچ عنوان، تاپیک دل نوشته ی خود را حذف نکنید! تمامی تاپیک های حذف شده بازگردانی شده و به بخش بایگانی ادبیات منتقل خواهند شد. درصورتی که تمایل به ادامه ی دل نوشته ی خود ،به هر دلیلی، ندارید؛ در تاپیک زیر لینک تاپیک دلنوشته‌ی خود را فرستاده و درخواست انتقال به بایگانی دهید.

اطلاعیه - درخواست انتقال آثار به بایگانی ادبیات

بسم الله الرَّحمٰن الرَّحیم ضمن عرض ادب خدمت نویسندگان محترم انجمن ستارگان رمان دوستانی که قصد ادامه دلنوشته خود را نداشته،یا تمایل به ادامه‌ی اثر بایگانی‌شده‌ی خود دارند، درخواست خود را با ذکر نام نویسنده، نام مجموعه اثر، و ترجیحا ـ‌همراه با قرار دادن لینک تاپیک عنوان کنند. سپاس از همراهی...

forum.romanstars.ir

سپاس از همراهی شما

(کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان)

 

[فاطمه قاسمی اسکندری]

برایت می‌نویسم از تمام شب هایی که با خیال وصال صبح شد.
می‌نویسم از تمام وقت هایی که بی اجازه دوستت داشتم.
برایت می‌نویسم از عشقی که بی اطلاع تو در وجودم جوانه زده.
مرا ببخش به خاطر بی اجازه دوست داشتنت، اما باور کن دست کشیدن از دوست داشتنت برای من مثل مرگ است.

 

[فاطمه قاسمی اسکندری]

می‌دانی حتی اگر من شاعر خوش ذوقی می‌شدم، توانایی شعر سرودن در وصف تو را نداشتم.
آخر کدامین شعر می‌تواند دلبر مرا توصیف کند؟
اکنون هم که شاعر نیستم، مخاطب سطر به سطر نوشته هایم تویی!

 

[فاطمه قاسمی اسکندری]

می‌دانستی از وقتی عشق تو در قلب کوچک من جوانه زده چقدر مرا تغییر داده است؟
من عوض شده‌ام، سعی می‌کنم آدم بهتری باشم.
عشق تو حتی از من خودخواه یک فداکار ساخته، فداکاری که برای داشتنت جان فدا می‌کند.

 

[فاطمه قاسمی اسکندری]

می‌دانم که نمی‌دانی، ولی من دوستت دارم.
دلبرم این عشق می‌سوزاند عمق وجود مرا، آن هم وقتی به این فکر می‌کنم که شاید پایان این خواستن، نخواستن است! و انتهای این راه پر پیج و خم نرسیدن!

 

[فاطمه قاسمی اسکندری]

می‌دانی، عاشق که باشی بند بند وجودت برای معشوق شعر می‌سراید،
و من مطمئنم عاقبت عشق تو شاعرم خواهد کرد.
درست شبیه عشق شاملو‌ به آیدا.

 

[فاطمه قاسمی اسکندری]

آیدا را می‌شناسی؟
عشقی مشهود در تمام اشعار شاملو که باعث شد همه معشوقش را بشناسند.
روزی که من شاعر شوم، مخاطب تک‌تک ابیات شعرم تو خواهی بود، و عشق تو در تک‌تک واژگان چیده شده در کنار هم مشهود.

 

[فاطمه قاسمی اسکندری]

واهمه دارم جانا،
از نرسیدن،
از این‌که انتهای این جاده هیچ نباشد.
و شاید این ترس های وقت و بی وقت جزای این عشق ممنوعه باشند.

 

[فاطمه قاسمی اسکندری]

عشق ممنوعه من، نمی‌دانم پایان این راه را.
اما اگر پایانش بی تو ماندن بود،
دیگر شاعری نخواهم کرد.

 

[فاطمه قاسمی اسکندری]

بعد از تو دیگر شعری نخواهم سرود.
آخر تمام اشعار من عاشقانه‌اند، و بعد از معشوق رنگ و بوی عشق ندارند.
بعد از تو دیگر اینجا کسی نیست که شاعری کند.

 

[فاطمه قاسمی اسکندری]

کاش می‌شد قلبم را از س*ی*نه بیرون بکشم، و بگویم:
- بهانه نگیر، دلواپس نشو، تمام کن این بی تابی را.
کاش می‌شد.

 

[فاطمه قاسمی اسکندری]

می‌دانی چیست؟
دلم برایت تنگ شده،
شبیه آدم غربت زده برای وطنش!

 

[فاطمه قاسمی اسکندری]

این روز‌ ها با من جدیدی رو به رو شدم که خودم هم نمی‌شناسمش!
بهانه‌گیر شدم، بغض راه گلویم را سد می‌کند، نمی‌دانم از زندگی چه می‌خواهم.
اما چرا، می‌دانم. من تو را می‌خواهم.

 

[فاطمه قاسمی اسکندری]

ای کاش تو همان عروسک زیبا در سیسمونی فروشی بودی، آن‌ وقت تو را می‌خریدم، به خانه می‌آوردم، نازت را می‌خریدم و روی چشمانم می‌گذاشتمت.
می‌خندی! چرا؟ مگر ناز کردن فقط برای دختران است؟ نه جانم.
اینجا منی هست که این قانون را نقض می‌کند تا تو برایش ناز کنی و او نازت را بخرد.

 

[فاطمه قاسمی اسکندری]

ولی همان بهتر که عروسک نشدی.
اگر عروسک می‌شدی و دوست نداشتی برای من باشی، چه؟
آن وقت به اجبار برای همیشه سکوت می‌کردی و لبخندی تصنعی تحویل من می‌دادی، در حالی که دلت خون است.
درست شبیه ما دختران که بیشتر اوقات دلمان خون است و حالمان ناخوش اما فقط لبخند می‌زنیم!

 

[فاطمه قاسمی اسکندری]

فقط می‌خواهم بدانی، با همه اینها، اینجا کسی هست که برای عروسک رویاهایش شعر می‌سراید.
شعر می‌سراید.
قول می‌دهم آنقدر برایت شعر بسرایم، که شاملو برای آیدا نسراییده باشد!
اصلا قول می‌دهم که تاریخ‌ را دوباره تکرار کنم.
من شاملو و آیدایی عاشق‌تر خلق خواهم کرد.